دانلود اهنگ جدید

دانلود رمان جیمین ایو اثر از نو متولد شده (جلد سوم تبدیل‌ شوندگان شیطانی سایه) pdf

دانلود رمان جیمین ایو

دانلود رمان جیمین ایو از از نو متولد شده (جلد سوم تبدیل‌ شوندگان شیطانی سایه) بصورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در ۲۰ رمان

از نو متولد شده (جلد سوم تبدیل‌ شوندگان شیطانی سایه)

✍️نویسنده: جیمین ایو

✍️مترجم: Elahe V

✨ژانر: عاشقانه تخیلی معمایی بزرگسال

📑خلاصه:

رویای دوران بچگیم بالاخره داشت به حقیقت میپیوست.

اما میدونین چی جالبه؟

اینکه خیلی سریع همون رویا، تبدیل شد به کابوس!

اون‌ها بهم دروغ گفتن که فقط چند هفته و چند ماه از خاطراتم رو از دست دادم.

میدونم که یه چیزی این وسط درست نیست… یه نفر یه گند بزرگ به زندگیم زده… به خاطراتم!

و اهمیتی نداره که چندبار به خودم بگم این موضوع رو کنار بذارم و به زندگیم به عنوان همسر تورین ادامه بدم…‌ فایده‌ای نداره!

من نمیتونم اینطوری زندگی کنم! نمی…تو…نم!

کسی که این بلا رو سرم آورده، باید بدونه من انقدر به این قضیه پیله میکنم تا درنهایت همه‌چی روشن بشه!

رویای دوران بچگیم بالاخره داشت به حقیقت می‌پیوست. اما می‌دونین چی جالبه؟ اینکه خیلی سریع همون رویا، تبدیل شد به کابوس! اون‌ها بهم دروغ گفتن که فقط چند هفته و چند ماه از خاطراتم رو از دست دادم. میدونم که یه چیزی این وسط درست نیست… یه نفر یه گند بزرگ به زندگیم زده… به خاطراتم! و اهمیتی نداره که چندبار به خودم بگم این موضوع رو کنار بذارم و به زندگیم به عنوان همسر تورین ادامه بدم…‌ فایده‌ای نداره! من نمیتونم اینطوری زندگی کنم! نمی…تو…نم!

خلاصه رمان از نو متولد شده

بقیه مسیر تا رسیدن به عمارت گروه ماشین تو سکوت مطلق فرو رفته بود. بدون شک گراد و میکا برای مِرا کوچولوی بیچاره احساس تاسف می‌کردن… دختری که حتی وقتی مقام همسر آلفا رو داره بازم ضربه میخوره و درد میکشه. با اینکه خیلی تلاش کرده بودم تا به پدرم فکر نکنم؛ اما دوتا کلمه تو ذهنم جا خوش کرده بودن و دست از سرم برنمیداشتن. قدرت شیطانی؟ پدرم فکر می کرد که من یه قدرت شیطانی دارم. اصلا شیاطین وجود خارجی دارن؟! منظورم اینه که به جز

سایه وحشی که به عنوان شیطان گرگینه ها شناخته میشه، تو افسانه های قدیمی گرگینه ها به هیچ شیطان دیگه ای اشاره نشده. به دست هام خیره شدم و سعی کردم به یاد بیارم که تا حالا با دست هام آتیش درست کردم یا نه… یعنی من به عنوان یه آتش زاد رازآلود به دنیا اومدم. بچه ای که علاقه‌ی شدیدی به شعله های آتیش داره و حتی تو وجودش یه قدرت آتشین جریان داره؟ این موضوع به قدری جدی و ترسناک بوده که باعث شده پدرم به نقطه ای برسه که باور کنه من موجودی

هستم که از اعماق جهنم زاده شده؟ به حرف اومدم: ممکنه از دست دادن حافظه ام به اتفاقی که برای پدرم رخ داده بود، ربط داشته باشه؟ خوشبختانه قبل از اینکه این سوال رو مطرح کنم گراد ماشین رو روبه روی عمارت گروه متوقف کرده بود؛ وگرنه این دفعه با پرسیدن ناگهانی همچین سوالی، قطعا گراد چنان پدال ترمز رو فشار میداد که هممون به سمت شیشه جلوی ماشین شلیک می‌ شدیم! ادامه دادم: میدونم ماجرای پدرم چندین سال پیش رخ داد؛ اما شاید هنوزم تمام این اتفاقات …

شماره پشتیبانی پس از خرید :

۰۹۱۷۰۳۶۶۶۹۵

آقای حامد شورکی

قیمت : ۲۱ هزارتومان

دانلود رمان جیمین ایو اثر از نو متولد شده (جلد سوم تبدیل‌ شوندگان شیطانی سایه) بصورت رایگان

دانلود رمان مدوسا

دانلود رمان مدوسا بدون سانسور

دانلود رمان های nazi nazi به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

📚مدوسا

✍️نویسنده: پگاه رستمی فرد

✨ژانر: عاشقانه

📑خلاصه:

مقدمه:

“تو اما یک غروب پا بر جا…

در میان جزرها و مدهای تکرار…

همچنان، نقطه ی عطف روزگاری…!”

صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح!

صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند.

صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …

خلاصه رمان مدوسا

“عمران” سه پنجره ی بزرگ و پشت سر هم دالان مانند از زمین تا نزدیک سقف با زینت حفاظ های فرفورژه ی برنز … تصویر هرسه همیشه غروب بود! هرکدام بخشی از غروب بود. همیشه غروب بود. همیشه ی خدا بیزار بودم از این خانه پدری… یک بیزار بی‌تفاوت ومبحوس به دست خود! -عمران؟ به خود آمدم. به همان خودی که دست بغل گرفته و داخل درگاه ایستاده و سر به آن تکیه داده بود. آرام سرم را بلند کردم هنوز هم درد هنوز هم سنگین بود؛ بعد از حدود یک ماه که از آن تصادف می گذشت.

می خواستم صاف بایستم. باید صاف می ایستادم. وقتِ خمیدگی نبود. یک سی و چهار ساله ی راست قامت بودم و یک هزار ساله ی خمیده در سایه. _عمران بابا؟ حالت خوبه؟ تار می دیدم چشم بستم و پیشانی ام را کشیدم تا گیجی فاصله بگیرد هنوز محو می شدم و خاموش بعد از یک ماه که از آن تصادف می گذشت! _خوبم چرا نمیان بالا؟ خیره نگاهم می‌کرد، نگران نگاهم می‌کرد، با حسرت و آ و آه. چرا صورتش واضح نمی‌شد؟ شاید اثر قرص بود. چرا آه می کشید؟ هزار چرای دیگر. _پایین

ازشون پذیرایی کنیم تا تارا آماده بشه. عاقد هم هنوز نرسیده. یک چیزی داخل سرم زنگ می‌زد؛ یک چیز شبیه به سوتی بی امان بیزار بودم از فریاد یک ماهه اش. عمران؟ میگم مطمئنی؟ نمی‌خوای یکم بیشتر بهش فكر… حالا حتی اگر نا نداشتم، پایم به فرار بلند شد و اولین قدم را که به سمت چهار پله ی میان خانه برداشتم. _هر وقت عاقد اومد بیاین بالا. حوصله ی حرف های تکراری رو ندارم. دست فرو برده در جیب های شلواری که نه از رنگش چیزی می‌فهمیدم و نه از جنس لعنتی اش …

دانلود رمان مدوسا رایگان

دانلود رمان مدوسا اثر پگاه رستمی فرد pdf

دانلود رمان مدوسا اثر پگاه رستمی فرد pdf

دانلود رمان مدوسا اثر پگاه رستمی فرد نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در ۲۰novel.com

📚مدوسا

✍️نویسنده: پگاه رستمی فرد

✨ژانر: عاشقانه

📑خلاصه:

مقدمه:

“تو اما یک غروب پا بر جا…

در میان جزرها و مدهای تکرار…

همچنان، نقطه ی عطف روزگاری…!”

صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح!

صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند.

صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …

خلاصه رمان مدوسا

“عمران” سه پنجره ی بزرگ و پشت سر هم دالان مانند از زمین تا نزدیک سقف با زینت حفاظ های فرفورژه ی برنز … تصویر هرسه همیشه غروب بود! هرکدام بخشی از غروب بود. همیشه غروب بود. همیشه ی خدا بیزار بودم از این خانه پدری… یک بیزار بی‌تفاوت ومبحوس به دست خود! -عمران؟ به خود آمدم. به همان خودی که دست بغل گرفته و داخل درگاه ایستاده و سر به آن تکیه داده بود. آرام سرم را بلند کردم هنوز هم درد هنوز هم سنگین بود؛ بعد از حدود یک ماه که از آن تصادف می گذشت.

می خواستم صاف بایستم. باید صاف می ایستادم. وقتِ خمیدگی نبود. یک سی و چهار ساله ی راست قامت بودم و یک هزار ساله ی خمیده در سایه. _عمران بابا؟ حالت خوبه؟ تار می دیدم چشم بستم و پیشانی ام را کشیدم تا گیجی فاصله بگیرد هنوز محو می شدم و خاموش بعد از یک ماه که از آن تصادف می گذشت! _خوبم چرا نمیان بالا؟ خیره نگاهم می‌کرد، نگران نگاهم می‌کرد، با حسرت و آ و آه. چرا صورتش واضح نمی‌شد؟ شاید اثر قرص بود. چرا آه می کشید؟ هزار چرای دیگر. _پایین

ازشون پذیرایی کنیم تا تارا آماده بشه. عاقد هم هنوز نرسیده. یک چیزی داخل سرم زنگ می‌زد؛ یک چیز شبیه به سوتی بی امان بیزار بودم از فریاد یک ماهه اش. عمران؟ میگم مطمئنی؟ نمی‌خوای یکم بیشتر بهش فكر… حالا حتی اگر نا نداشتم، پایم به فرار بلند شد و اولین قدم را که به سمت چهار پله ی میان خانه برداشتم. _هر وقت عاقد اومد بیاین بالا. حوصله ی حرف های تکراری رو ندارم. دست فرو برده در جیب های شلواری که نه از رنگش چیزی می‌فهمیدم و نه از جنس لعنتی اش …

دانلود رمان مدوسا بدون سانسور

دانلود رمان آخرین داستان عشق

دانلود رمان آخرین داستان عشق اثر پگاه رستمی فرد بدون سانسور

دانلود رمان ظالم و زیبا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

📚#آخرین داستان عشق

✍️نویسنده: #پگاه رستمی فرد

✨ژانر: #عاشقانه

📑خلاصه:

متین رامش، آهنگساز و نوازنده‌ی معروف پیانو، تمام بیست و هشت سال زندگیش رو با معمای سرنوشتِ تلخِ مادرش درگیره و پدرش رو مقصر مرگ مادرش می‌دونه. اختلاف متین با پدرش به جایی رسیده که متین در سن نوزده سالگی برای تحصیل ایران رو ترک کرده و حالا بعد از نه سال ایمیلی در مورد رازهای گذشته دریافت می‌کنه. وقتی متین برای حل معمایی که تمام عمر روحش رو به زوال برده به ایران برمی‌گرده، با دختری آشنا می‌شه که شباهت بیش از حد به تصویر مادرش داره و به دنبال کشف دلیل این شباهت، متین و محیا کم‌کم با عشقی پر شور و آتشین درگیر می‌شن؛ بی توجه به اینکه شباهت محیا به مادر متین، اتفاقی نیست…!

اما داستان از جایی شروع می‌شه که متین هر چه بیشتر با وقایع گذشته رو‌به‌رو می‌شه، بیشتر می‌فهمه که داستان عشق خودش درست مثل داستان پدرش رقم می‌خوره و برای جلوگیری کردن از تکرارِ پایانِ تلخِ این سرنوشتِ شوم…

خلاصه رمان آخرین داستان عشق

وارد اتاقش شد و در را بست.. آرام و بي جان كنار تخت روي زمین نشست و سرش را لبه ي تختش گذاشت.. نگاھی به نوزاد گریان روی تخت انداخت و بعد با چشم ھای خیسش از شیشه ی بزرگ در تراس به آسمان ابري و دلگیر عصر جمعه خیره شد.. لب ھاي ترك خورده اش آھسته چیزي مي گفتند كه خودش ھم نمي فھمید..

كم كم گوش ھایش به روی صدای گریه ی نوزاد بسته شدند.. پلك ھایش سنگین و نور از دیدش كاھش یافت و در نھایت آخرین نگاھش به دنیا بسته شد.. براي یك لحظه تمام خاطراتش از سرش گذشتند و آخرین نفسش آھي جانسوز و عمیق بود.. نفسش قطع شده بود ولي نوازش دستي مھربان را بر سرش احساس كرد..

خودش را به وضوح میدید.. ھمان پسر بچه ي ۴ ساله اي بود كه سرش را روي پاھاي مادرش مي گذاشت و از حس حركت دست این مادر در موھایش آرامش مي گرفت.. اما چرا موھاي این پسر بچه خاكستري و رنگ صورتش سفید است؟ از فكر رھایي از دنیاي پوچ و بي مفھومش قطره اشكي روي گونه اش چكید و لبخندي گوشه ي لبش نشست..

دانلود رمان آخرین داستان عشق از پگاه رستمی فرد بصورت رایگان

دانلود رمان التهاب از زینب پیش بهار نگارش قوی

دانلود رمان التهاب با لینک مستقیم

دانلود کتاب n a به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

📚#التهاب

✍️نویسنده: #زینب پیش بهار

✨ژانر: #عاشقانه معمایی

📑خلاصه:

گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…

لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود

در صورت نارضایتی از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید

شماره پشتیبانی پس از خرید :

تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ

۰۹۱۷۰۳۶۶۶۹۵

آقای حامد شورکی

قیمت : ۲۵ هزارتومان

دانلود رمان التهاب اثر زینب پیش بهار

دانلود رمان غثیان بدون سانسور

دانلود رمان غثیان از زینب عامل pdf

دانلود رمان غثیان اثر زینب عامل pdf به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان در ۲۰novel.com

📚#غثیان

✍️نویسنده:#زینب عامل

✨ژانر :#عاشقانه

📑خلاصه:

مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به تصویر بکشد.

با شنیدن اسمت غَثَیان کردم. تمام خاطراتمان را… تمام نگاه‌های عاشقانه‌ای که میانمان رد و بدل شده بود.

توصیف حال من، توصیف دل آشوبه‌هایم بعد از بازگشتت وقتی دیگر عاشقانه‌هایت به من تعلق نداشت فقط یک کلمه بود.

“غَثَیان”

غَثَیان در لغت به معنی آشوب و شوریدگی دل است که منجر به قی کردن شود. ( حالت تهوع از میزان اضطراب و استرس)

خلاصه رمان غثیان

تسلیم شدم به همین سادگی… شاید هم ساده نبود. شاید هر زن عاشقی به جای من مقابل مرد عاشق قصه نشسته اش بود با شنیدن همین جمله فراموش می‌کرد بینشان پر از موانعی است که عبور از آنها غیرممکن است و به سمت معشوقش پر می‌کشید. شاید هر آدم عاشقی با فهمیدن اینکه فراموش نشده است از یاد میبرد که بعضی از ارتباط ها شدنی نیست و خودش نیز معترف می شد که هرگز آدم فراموش کاری نبوده است. شاید من داشتم نسبت به خودم با بی انصافی قضاوت می‌کردم هر چه که بود این

بار من استکان را بدون نعلبکی اش از دست او گرفتم. چشمانم را برای چند ثانیه بسته و جرعه ای از چای را نوشیدم وقتی چشم باز کردم که البرز سرجایش برگشته و با لبخند داشت تماشایم می کرد. -تو هم فراموش نکردی آذین. مثل من… استکان کمر باریک را از لب هایم فاصله داده و پایین آوردم. البرز حرف نمیزد با هر جمله اش کاری می‌کرد قلبم فرو بریزد. بی اختیار استکان را فشار دادم که اینبار صدای نگرانش باعث شد تا دست و پایم شل شود. _آذین اون استکان شیشه اش نازکه اونطوری فشارش نده خدایی

نکرده میشکنه و دستت رو میبره.چگونه اینهمه دقیق بود؟ چگونه می‌توانست اینگونه سحر آمیز حرف بزند؟ دیگر طاقت توجهات و حرف‌هایش را نداشتم داشتم کم می‌آوردم هر چه من سعی می‌ کردم نگاه و کلمات جادویی او را نادیده بگیرم او با قدرت بیشتری در قلبم پیش روی می‌کرد باز هم او موفق شد. وقتی استکان نیمه خورده‌ی چای را از میان انگشتان شل شده ام بیرون کشید باز هم او پیروز میدان بود. قصدش از تعارف چای فقط این بود که به من اثبات کند عادت‌ها و خواسته های او را فراموش نکرده ام …

لینک دانلود پس از خرید برای شما نمایش داده میشود

در صورت نارضایتی نویسنده از انتشار رمان با شماره پشتیبان تماس بگیرید

شماره پشتیبانی پس از خرید :

تلفنی _ روبیکا _ اس ام اس _ تلگرام _ واتس اپ

۰۹۱۷۰۳۶۶۶۹۵

آقای حامد شورکی

قیمت : ۲۵ هزارتومان

دانلود رمان غثیان اثر زینب عامل نگارش قوی

صفحه بعدیصفحه قبلی